کارولین و جادوگر داستانی بود که تقریبا تمام همکلاسی های کارولین و دانش آموزان مدرسه قصه ما آن را می دانستند و دهان به دهان آن را به هر دانش آموز تازه واردی به مدرسه تعری...
آرزوی جیل آری، اگه قرار باشه که یه آرزویی، بله، فقط یه آرزویی از ما برآورده بشه، چه انتخاب سختی پیش رو خواهیم داشت، اما این انتخاب برای جیل سخت نبود. تنها آرزوی جیل...
تافی روزی روزگاری توله سگی بود که تافی صدایش می کردند. تافی بازیگوش بود و دوست داشت که تمام روز را بازی کند. او از هیچ چیزی نمی ترسید. همه او را تافی شجاع صدا می زدند. ا...
یکی بود یکی نبود. در یک دهکده کوچک که پر بود از درختهای کاج قشنگ و بلند گنجشکهای زیبا و خوشآواز؛ حیوانات فراوان و چند خانواده زندگی میکردند که با هم خیلی صمیمی و مهرب...
خرس قهوه ای حیوانات زیادی در جنگل زندگی می کنند و هر حیوانی از جهتی با بقیه فرق می کند، درست مثل تفاوت بین بچه های یک مدرسه و شخصیت هایی که من در این داستان می خواهم در ب...
سیب قرمز رالف در حال رفتن از خانه به مدرسه بود که چشمش به شاخه درخت سیبی افتاد که از روی دیوار باغی بیرون زده بود و سیب قرمز بزرگی بر روی شاخه ای چشمک می زد. هر چند رالف...
موقعیت دشوار بعضی اوقات اتفاقاتی پیش میادکه ما انتظار آنها را نداریم و با شرایط دشواری گرفتار می شویم. به سادگی گیج می شویم و نمی دونیم که چه کار کنیم، چونکه قبلا با چن...
کنترل ترس آیا شما می دونید چطور حباب درست کنید و چطور آن را بترکانید؟ چند وقت پیش من به دختر کوچکم آموزش درست کردن حباب را می دادم که اتفاق جالبی برایمان افتاد. ما یک ق...
دو همسایه در روزگاران گذشته دو کشور بزرگی با هم همسایه بودند. آنچه این دو کشور را از هم جدا می کرد سنگ ها و سخره هایی بلند بود. آنها پذیرفته بودند که به سرزمین یکدیگر کار...
ماهی قرمز روزی ماهی گیر مهربانی ماهی قرمزی را گرفت. نگاه مهربانی به او انداخت، او تصمیم گرفت به جای پختن و یا فروختن این ماهی، آن را در خانه خود نگه دارد. او در خانه خود...